فهرست مطالبصفحه اصلیشهرستان سوادکوهضرب المثلهاعکسهای جالبمکانهای دیدنی

 

( تبرستان در دورۀ شاهنشاهی انوشروان ساسانی 531 - 579 م )

گیوس در تبرستان

در دنباله فرمانروائی گیوس می نویسیم که او هنگام مرگ پدر و تاجگذاری برادر پذشخوارگر ( پاتشوارش ) بود و دانسته نشد به چپ سبب او در آغاز کار به اندیشه تخت و دیهیم پدری بی افتاد .

   
 

 باری پس از مرگ گوات خاقان ترک به ایران آمد و به تاختع و تاز پرداخت . گیوس به فرمان برادر با سپاهی  انبوه از تبرستانی ها به سمت خراسان رفت و خاقان را شکست داد و از جیحون گذشته خوارزم را گرفت و به یکی ار نزدیکان خود هوشنگ نام سپرد و به غزنه تا رود اله راند باج ترکستان ستانده به تبرستان  ( بذشخوارگر ) بر گشت و پیش کشهای فراوان به پایتخت فرستاد و از برادر مقام پدری را درخواست کرد . انوشروان چگونگی را در جلسه درباری بیان داشت و بزرگان و موبدان پاسخ دادند که گیوس « آب و باد به غربال نهد - پادشاهی و سروری بخواست ایزدی است نه به مهتری و کهتری - خدای جهان شاهی را به کسی دهد که خود خواهد - دیهیم ساسانی بفر یزدانی و دستور شادروان شاهنشاه به انوشروان سپرده آمد و بازگشت به همان روش ، انجام پذیر است » نامه چون گیوس رسید خشمگین شد . لشکر به یار است و به تیسفون ( مدائن پایتخت ) راند . شکست خورد و به زندان برادر افتاد . پس از چند روزی به پیشگاه ببردنش تا در دادگاه و حضور داوران و داد رسان به گناه خود گواهی دهد و بخشوده شود . او پاسخ درشت داد و گفت « مردن به از خواری و پستی است » انوشروان چون دید پند و اندرز سودی ندارد شبانه او را کشت و بگفته شبانه در زندان برادر به زهری خود را کشت . در کتاب سالنامه چنین آمده ( ... کااوزس ( کاوس یا گیوس ) برای اینکه پسر بزرگ بود خواست به تخت بنشیند مبودس ( مهبد ) مانع شده گفت سلطنت او رای خواهند داد تمکین کرد وقتی که بزرگان ایران اجلاس کردند مبودس وصیت نامه پادشاه را برایشان بخواند و بیاد گار رشادتیکه آن پادشاه داشت همه مجلس رای او را صحت گذاردند ) .

از گیوس فرزندی بیادگار ماند شاهپورهر نام که در دربار می زیست و بی اندازه گرامی بود و انوشروان در پرورش او بسیار کوشا بوده است . تاریخ آیندگان گیوس را در پادشاهی خاندان پاو ( باوندیان ) که در آینده آید بنگرند .

از فرمان روایان جنوبی تبرستان پس از مرگ گیوس اطلاع درستی بدسترس ما نرسیده است و چنانکه پیدا است گویا آن بخش ( اتشوارش = پذشخوارگر ) پیوست خاک تبرستان شمالی شده و به زیر فرمان خاندان گشنسپدادگرشاهی در آمده بوده است .

فرمانروائی خاندان اسپهبد سوخرای کارن پهلودر سوادکوه و غارنکوه تبرستان 72 / 570 م

در پادشاهی گوات یکم ساسانی سخنی چند از اسپهبد سوخرای غارن پهلو و بنا به نوشته مورخان تبرستانی آمدن او به تبرستان و کشته شدنش بدست کسان گوات و فرار خاندان او به بدخشان ترکستان نوشتیم این که در دنباله آن می افزائیم .

گوات در سال 531 میلادی در گذشت و خسرو انوشروان بجا نشینی برخواست و او همیشه آرزوی آن داشت که خاندان اسپهبد سوخرا را پیدا کند و از بد رفتاری و ناروائیهای پدر پوزش طلبیده و دلجوئیشان دهد دوباره بکارهای لشکری و کشوری بگمارد ولی هر اندازه پویا و جویا شد اندک نشانۀ از آنها نیافت تا در سال 72 / 570 میلادی انوشروان برای سر کوبی خاقان ترک که لشکر به خراسان و گرگان ( تبرستان نیز آورده اند ) کشیده بود بدان سامان رفت . شاه در یکی از روزهای نبرد دید که گروه بسیاری ( شماره انان را نزدیک به سه هزار تن آ<رده اند ) از مردمان ناشناس آراسته به پرچمهای سبز پیراسته بهه ساز و برگهای خیره کننده و جامه های زرین و گرانبها سوار بر اسبان چابک تند رو همه در پوششهای سبز رنگی که سراسر اندامشان را فرا گرفته مگر چشمان از گوشه میدان نمایان و از کنار لشکر ایران گذشته و رو به روی ترکان به حال خبر دار ایستاده به یاری ایرانیان گوش بفرمانند . هر دو سپاه چشم بر آنها دوختند تا نام و نشان ایشان بدانند . جنگ آغاز شد و ناشناسان به ترکان تاخت کردند و به کمک ایشان ایرانیان پیروز شدند . نبرد به سود ایرانیان پایان یافت و ناشناسان راهی را که آمده بودند پیش گرفتند انوشروان با چند تن از نزدیکان برای شناختن آنان به دنبالشان رفت آواز داد « منم انوشروان شما گوئید از چه کسانید و از این رنج و مشقت چه سود شما را معلوم کنید تا اگر آدمی باشید من حق شما شناسم و مکافات فرمایم و اگر جن اید آرزو کنید تا انجام آن برایم و اگر ملائکه اید تا در حمد و دعا و سپاس و نیایش افزایم » شاه هر انمدازه در شناختن ایشان کوشش می ورزید نا شناسان در پنهان داشتن خود بیشتر، انوشروان نا چار شد ار اسب فرود آید و سوگندشان دهد . ناشناسان چون شاه را بدینگونه دیدند همگی از اسب به زیر آمده به خاک افتادند و گفتند « شاهنشاها ما بنده زادگان توایم و فرزندان سوخرا » انوشروان که به آرزوی خود رسیده بود شادان شده ایشان را بستود و با خود همراه داشت تا کار خراسان و جیحون سر و سامان یافت . آنها را پیش خواند و گفت اکنون آنچه آرزوست گوئید . اگر وزارت خواهید دهم و اگر اسپهبدی ارزو است برآورده کنم ، گفتند ما را هیچ مقام و بزرگی در دل نیست تا آنچه را که به پدرمان رسید به ما نرسد . شاه گفت پس استانی را برگزینید و بدانجا روید تا شما و خاندانت ان راآسایشی فراهم آید زرمهر ( سر مهر ) که پسر بزرگتر اسپهبد سوخرای کارت پهلو بود زابلستان را برگزید و با خاندان و بستگان و گماشتگان خود بدان سمت رفت و کارن ( غارن - قارن ) که پسر کوچکتر بود با خاندان و خویشاوندان خود ( وندا امید کوه ( امروزه آنرا امه یار کوه نامند ) آمل - لپور ( لفور سوادکوه ) و فریم ( پریم - جنوب ساری ) که همه آنرا در پیش از اسلام پاتشوارش سپس بدشوار گرو و در دوره اسلامی غارنکوه می خوانند ) را برگزیده با شاه تبرستان آمد .( ابن اسفندیار در« ذکر آل گیوس » اولیا اله آملی در تاریخ رویان « قباد و سوخرا » میر ظهیر الدین مرعشی در تاریخ طبرستان رویان و مازندران « فصل در ذکر مدت ایالت آل قارن به طبرستان » و او شهریار کوه را هم از خاک غارنکوه و قلمرو غارن پسر اسپهبد سوخرا میداند و می نویسد که ( ... ابتدای آن از قارن بن سوخرا که انوشروان در عهد آخر خود شهریار کوه و قارن کوه که منشوب به اوست به او بخشید و از آن تاریخ تا هجرت پیغمبر مرسل ما 50 سال بود تقریباً ... )  یعنی 2 / 621 م - 50 = 2 / 571 میلادی و درست هم هست زیرا پایان زندگی و پادشاهی انوشروان 579 میلادی است و ( عهد آخر او ) نیز نزدیکهای 572 می شود .)

نویسند که انوشروان چندی در آمل پایتخت تبرستان ماند و به رسیدگی کارها و به سازمان نوین این استان پرداخت و چنانکه در بالا گفته شد ، سوادکوه و هزار جریب را که لپور و پریم در شکم آن بوده به اسپهبدان کارن برگذار کرد .

انوشروان ساسانی چندی در آمل ماند و هر بخشی از استان تبرستان  را به فرمان دارنی سپرد که نام و نشان بخشها و فرماندارن آن برای تاریک بودن تاریخ روشن نیست ، و بنا به نوشته های مورخان تبری که جسته و گریخته بدست می آید چنین پنداشته می شود که آن استان در این سالها نیز همجنان در دست خاندان گشنسپداد گرشاهی بوده و فرمانداران بالا هم بدستور انوشروان به زیر فرمان او بوده اند .

شاهنشاه پس از پایان رسیدگی به کارهای آن استان از آمل به شهر نامی و تاریخی « تمیشه » ( تمیش و تمیشه ، مورخان اسلامی با طوس نویسند ) شهری بوده آبادان بسیار بزرگ و نامی و تاریخی در خاور تبرستان نزدیکهای بندر گز امروزه و بالا سر لمراسک و تیرتاش کنونی جایداشته است ) رفت و چندی در آنجا ماند و سپس به مدائن برگشت .

از نوشته ابن اسفندیار چنین بر می آید که انوشروان از خراسان از راه دامغان و سمنان به امل آمد و از این شهر به تمیشه رفت چرا که اگر او از راه گرگان به تبرستان می آمد دیگر لزومی نداشت به تمیشه رود چون که این شهر در سر راه گرگان و تبرستان قرار گرفته یود .

یکی از وقایع مهم تاریخی تبرستان دوره انوشروان ساسانی تاخت و تاز رومیان است کتاب سالنامه در جنگ خسرو انوشروان باژستی نین می نویسد ( ... ژوستی نین از شطین فرات و دجله گذشت بلا مانع به خاک ایران داخل شد رومیان تادریای مازندران رفته همه کشتیهائی را که یافتند متصرف شده شهر دریابار را چاپیدند و سوزانیدند و زمستان را در ایران به سر بردند در تابستان سال بعد ... 577 میلادی ) .

درباغره شهر دریابار نیز مرعشی مورخ نتمی سده نهم هجری می نویسد ( ... و این ضعیف با فریب یک هزار مرد را جمع کشته بود ، به بارفروشده ( شهر بابل کنونی ) رفته و داروغه آنجا را گرفته ... داعی حقیر با چند نفر از راه ساخل بحر باز متوجه رستمدار شد چون ایشان ( سید محمد ساروی ) به بارفروشدهرسیدند معلوم کردند که از راه دریابار مراجعت رفته از عقب بفرستند از فرینکنار گذشته به داعی رسیدند ...) اینک ما نام دو تن از اسپهبدان کارن باوندی ( اسپهبدان سوخرا کارن پهلو ) پیش از اسلام را که در غارنکوه فرمانروائی داشتند.

   

آمدن خاندان سوخرای کارن پهلو به تبرستان

 

بازگشت به صفحه بالا

 

تبریها در دوره ساسانیان

               
«----- «---- «---- لطفاً نظرات و پیشنهادات خودتان را با ما در میان بگذارید