صفحه اصلی

شهرستان سوادکوه

ضرب المثلها

عکسهای جالب

مسافت راهها

تماس با ما

 
مردمان بومی ایران

مردها وتبریها در دورۀ هخامنشیان

مردها و تبریها در دورۀ اسکندر مقدونی

مردها وتبریها در دورۀ پارتها

تبریها در دورۀ ساسانی

تبرستان در دورۀ انوشیروان

خاندان اسپهبد سوخرائی پهلو

سازمان اقتصادی اجتماعی تبرستان

حمله سگ - سگائی در ایران

( آدم بی غم دریای اُ تا ونه زندییه )

آدم بی غم اگر به دریا هم برود دریا تا به زانوی اوست

« در مورد آدم بی خیال »

 

( آُ به امام حسین ندنه ، تش به یزید )

آب به امام حسین نمی دهد و آتش به یزید

« در مورد آدم خسیس »

( بامشی که لاغر بئییه گل وه ره جول پرنه )

گربه وقتی لاغر و ضعیف شد موش بر سرش می پرد

« وقتی که آدم قوی را به هنگام ضعیف شدنش زور بگویند »

( بز ره غم جان ، قصاب ره غم پی )

بز غصه جانش را می خورد و قصاب غصه پیه را

« هر کسی به منفعت خود فکر می کند »

( بز گونه مره بکشتن جه درد نکانده ، مره میست ها کردن جه درد کانده )

بز می گوید من از کشته شدن احساس درد نمی کنم ، از مشت زدن به پهلوهایم ( به هنگام پوست کردن ) احساس درد می کنم

« موقعی که کسی را کمک بکنند و در دادن آن ، او را منت کنند »

( بیرون ازبنا ، دله گزنا  )

ظاهرش مثل گشنیز ( نرم ) باطنش مثل گزنه ( زهر آلود ) است

« در مورد آدم خوش ظاهر و بد باطن »

( پیش دکته آدم دنبال ره نشنه )

آدمی که جلو افتاده پشت سر خودش را نمی بیند

« در مورد صاحب مقامی که به زیر دستان توجه نمی کند »

( تا اسب نخری ، در ره خراب نکن  )

تا اسب نخریدی درب را خراب نکن

« موقعی که کسی کار اصلی را انجام نداده باشد و بخواهد به کار فرعی بپردازد »

 ( ته تش مره گرم نکارده ته دی مره کور هاکارده )

آتشی که تو فراهم کردی گرمایی به من نداد ولی دود آن چشم مرا کور کرد

« در مورد دستیاری که به جای کمک اسباب زحمت شود »

( چاه دکتمه ، اربابی جه نکتمه )

توی چاه هم که افتادم ( از مقام عزل شدم ) از اربابی نیفتادم

« آدم با شخصیتی که از مقامش عزل شود برای دیگران این ضربالمثل را بکار برد »

( خردی  وچه  ره بائوتنه ته بلاره ، تب زنده گییرنه مه کلاه ره )

به کودک گفتم فدایت شوم دست انداخت و کلاهم را گرفت

« موقعی که کسی نسبت به بچه ای محبت کند و آن بچه خود را لوس کند »

( خوره بالش نونه وشنا ره خوارش نونه )

کسی که خواب دارد به دنبال بالشت نمی گردد و کسی که گرسنه است به دنبال خورشت نمی گردد

« کنایه از اینکه بهانه گیری از بی نیازی »

( سگ بئیتی خار ونه ، آدم بئیتی خار نونه )

اگر سگ آدمی را بگیرد جایش خوب می شود ولی اگر( چشم زخم ) آدمی را بگیرد خوب نمی شود

( کاتی ره پله پله بالا بور )

نردبان را پله پله برو

« عجله نکردن در کارها »

( کارد هرچه تیز بوشه ، شه غلاف ره نورینده )

چاقو هر قدر تیز هم باشد دسته خودش را نمی برد

« موقعی که کسی هر چند بد باشد اما نسبت به خویشان خود بدی نکند »

( جیب خالی هسته کمر ره زرین وندنه )

جیب اش خالی است ولی کمربند زرین می بندد

« کسی که پول ندارد ولی قیافه می گیرد »

( موقع کار حسن براره ، موقع مزد حسن دزده )

هنگام کار کردن حسن برادر است موقع مزد گرفتن حسن دزد است

« موقعی که کسی بخواهد مزد کسی را با نارضایتی بدهد »

( وچه گت بئییه ، نذری رد بئییه )

بچ بزرگ شد نذری فراموش شد

« موقعی که حاجت کسی بر آورده شود و نخواهد نذری خود را بدهد »

( وک ، کوز ره دوش هائیته (بئیته) )

قورباغه لاک پشت را دوش گرفته

« موقعی که کسی مسئولیت سنگین تر از توانایی خود بر عهده بگیرد »

( وله چو راست نونه ، ترش شیر ماست نونه )

چوب کج راست نمی شود ، شیر ترش ماست نمی شود

« تربیت نا اهل را چون گردکان بر گنبداست »

( آسمون ونه لا هسّه ، زمين ونه زير انداز )

( آسمون برايش لحاف است و زمين برايش زير انداز)

( انه مر بخرده تا افي بيه  )

آنقدر مار خورد تا افعي شد

« شخصي كه به واسطه  انجام كار خلاف زياد به صورت يك خلاف كار حرفه اي در آمده باشد  »

( امساله ميچكا خوانه پارساله ميچكا ره جيك جيك باد بده )

بچه گنجشك امساله مي خواهد به گنجشك بزرگتر از خودش آواز خواندن ياد بدهد

( بورده ابروي بنه رج هكنه بزوئه چشه كور هكرده )

رفت زير ابرو را درست كند زد چشمش را هم كور كرد

« كسي كه ميخواهد نقصي را بر طرف كند اما بيشتر خرابي به بار آورد »

( پتك پِتك زنه راه شونه )

با ناز و كرشمه راه مي رود

( اين اسبه مرغنه سيو كرك شنه )

اين تخم مرغ سفيد از آن مرغ سياه است

« قدر پدر و يا مادر را در موقع بدست آوردن تمام، دانستن »